۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

فیلم زیبای «کاغذ پران باز» یا همان The Kite Runner

برای دیدن فیلم جالب «کاغذ پران باز» که بر اساس رمان نویسندۀ چیره دست «خالد حسینی» ساخته شده است به لینک زیر کلیک کنید و از تماشای این فیلم پر هیجان که بیان کنندۀ همه حقایق کشوریست که بنده درانجا به دنیا آمده ام لذت ببرید. موفق باشید!

http://www.watch-movies.net/movies/the_kite_runner/

نمونۀ اشعار «مخفی بدخشی»


خط خوبان


خط آمد بر رخت ای سیـــم تن آهستـــه آهستــــه
برون شد سبـــزه ات گرد سمن آهستــه آهستــه
ببین ای باغبان گل کرد آن حرفی که دی میگفت
نسیــم صبــح در گوش چمـــن آهستــه آهستـــه
بت نا مهـــــــربانم مهـــربان گردیده میتــرســم
مبـــادا بشنـــود چـــرخ کهن آهستــــه آهستــــه
بود افســــون طفـــلی را که بــفریبنــد با شــکر
دلم را برد آن شیـــــرین سخـــن آهستـه آهسته
فدایت جان من قاصد چو بردی نامه ام سویش
زبانی هم بگـــــو احوال من آهستــــه آهستـــه
نبودت گر ســـــر آزردن مخفـی چرا گفــــتی
سخـــن با مدعی در انجمـــن آهستــه آهستــــه



آزادگاه فارغ

خوش آن روزیکه در کوی تو ای آرام جان فارغ
نشینـــم شـــادمان و از زبـــان ایـــن و آن فـــارغ
نمیـــــدانستم از اول طـــریق گوشـــه گــــیری را
نگــــاه چشــــم میـــگون تو کردم از جهـان فارغ
شــــدی دیوانه، تا از قیــــد عــــالم وارهـــی ایدل
به صحرا هم نخواهم شد ز سنگ کودکان فارغ
مـــزن گل بر سر دستـــار از گلزار بیـرون شو
اگر خــــواهی شـــوی از گفتگو با باغبان فارغ
درخت ار بارور شــــد سنگســـار خلق میگردد
بود از فتنـــــۀ دوران، چو ســرو آزادگان فارغ
کسی را کز ازل با شیـــر غــم پرورد دورانش
عجب دارم که گردد در بهشـــت جــاودان فارغ
مـــــده از شـــــکوۀ بیجـــا ملال دوستان مخفی
بعــــالم کس نگــــــردد از زبان دشمنــان فـارغ


۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه

از «شاهپورگان» تا «شبرغان»

شبرغان، مرکز ولایت جوزجان در شمال افغانستان است و در حدود 130 کیلو متری غرب بلخ (مزار شریف) موقعیت دارد. شبرغان که روزگاری «یهودیه» نیز خوانده شده در طول تاریخ فراز و نشیب هایی را پشت سر گذاشته است. شبرغان مدت ها پایتخت حکمرانان اوزبیکهای فرارود (ماورألنهر) بود و در سال 1873 میلادی طی یک معاهده بین روسها و انگلیسها رسمأ جزو خاک افغانستان شمرده شد.

در مورد شبرغان که زمانی یکی از مشهور شهر هایی در امتداد راه ابریشم شمرده میشد در سفر نامۀ «مارکو پولو» جهانگرد نامدار غرب که در قرن 13 میلادی به آنجا سفر کرده بود چیز هایی میخوانیم که در پهلوی محصولات کشاورزی آن سرزمین، مزه خربزۀ شیرین شبرغان به عسل تشبیه شده است.

در پی کاوشهای یک گروپ از باستان شناسان افغان ـ شوروی در سال 1977 ستون ها و آثار به جا مانده از معابدی بدست آمد که به سدۀ دهم قبل از میلاد مربوط میشدند. این کشفیات باستان شناسان را واداشت تا با کنجکاوی بیشتر دست به کاوشهای بیشتر بزنند ازان جمله در پی حفریات سال 1978 میلادی در ناحیۀ «طلا تپه» در پنچ کیلو متری شهر شبرغان آثار باستانی بدست آمد که نشاندهندۀ رشد تمدن «یونان ـ باختر» درین سر زمین بود.

شبرغان به نوشتۀ بعضی از مورخین بدست «شاهپور» ساخته شده است (شاهپور نام دو شاه از سلسله ساسانیان است که شهر های زیادی را بنیاد نهاده اند که از جمله شهر هایی که تا به امروز به همان نامها یاد میشوند: مانند «نیشاپور» و «بیشاپور» در ایران و «پیشاور» در پاکستان... میتوان اشاره کرد). به گفتۀ آنان شبرغان نیز زمانی «شاهپورگان» بوده و بعد از تهاجم اعراب به سرزمین خراسان (که با تلفظ «شاهپورگان» از لحاظ نبود حروف «پ» و «گ» در الفبای عربی، مشکل داشتند) نخست شابورقان و سپس نام «شبرغان» را به خود گرفته است.

در زمان امپراطوری سلطان محمود غزنوی زندان شبرغان زندانیان زیاد سیاسی را در خود جا داده بود چون از لحاظ ساختار یکی از مدرن ترین زندان در آن زمان به حساب می آمد. و حتی در سال 2001 میلادی و پس از حملۀ آمریکا به افغانستان نیرو های امریکایی زندانیان زیادی از گروه طالبان و القاعده را به زندان شبرغان انتقال دادند که از جمله بنابر گفتۀ بعضی رسانه ها بین 250 تا 3000 تن آنان در هنگام انتقال در کانتینر های آهنی بنابر کمبود اکسیژن جانهای خود را از دست داده اند. و نیز گفته میشود عده یی از زندانیان القاعده و طالبان در ناحیۀ «دشت لیلی» در غرب شهر شبرغان قتل عام شده باشند.

درآمد عمدۀ مردم وابسته به کشاورزی، هنر قالین بافی، صادرات پوست «قره قل»، میوه جات خشک وغیره است. همچنان منابع غنی نفت و گاز (مخصوصا گاز که در زمان حضور قشون سرخ به بیش از 67 میلیارد متر مکعب براورد شده بود) تا هنوز دست نخورده باقی مانده است. از جمله ضخایر بزرگی که تا هنوز کشف شده میتوان به چاه های «جر قدوق، یتم تاغ، و خواجه گوگردک» اشاره کرد.

غزل زیبایی از شاعر محبوب ام «حضرت حافظ شیرازی علیه رحمه»

من که باشـــــم که برآن خـــاطر عاطر گذرم
لطفهــــا میکنـــی ای خـــاک درت تاج سـرم
دلبــــرا بنـــــده نوازیت که آمـــوخت بگــــو
که من این ظـــن برقیـــبان تو هرگــز نـــبرم
همـــتم بدرقـــۀ راه کــــن ای طـــــایر قـدس
که درازســــت رۀ مقصــد و من نو سفـــرم
ای نسیـــــم سحــــری بنــــدگی من بــــرسان
که فرامــــوش مکـــن وقت دعـــــای سحرم
خــــرم آن روز کــــزین مرحـــله بربندم بار
وز ســـــر موی تو پرسنـــد رفیقــــان خبرم
پایۀ نظــــم بلنـــدست و جهــــانگیـــر بــــگو
تا کنـــد پادشـــــۀ بحــر دهــــان پر گهــــرم
حافظا شــاید اگر در طلب گـــــــوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و دراو غوطه خورم

طاق ظفر، پغمان، کابل

طاق ظفر،  پغمان، کابل
Taq Zafar